۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

ما لائیک هستیم اما "لائیک ِ شیعه"!!؟محمدحسین نادعلی


پیامک ِ عرض تسلیت به مناسبت" شهادت!مام!جعفرصادق" که شبکه تلفن همراه از نوع ایرانی با پسوند سل اش برایم ارسال کرد و فرستادن آن از سوی من برای سایر دوستان و پاسخ های اندر خفایی که برایم از طرف صنوف و گرایشات مختلف ارسال شد مرا به سمت طرح بحث کوچک و کم توجه اما مهمی که در جامعه ی تحت تسلطه ی نظام اسلامی – فاشیستی! جمهوری اسلامی ایران وجود دارد کشاند.
که همانا بحث گریز" پنهان ،نرم و مخملی" از واقعیتی همیشه موجود در دنبا له ی ما که همانا پاسخ به سوال " دین – مذهب" و یا "لائیسیته"است.
12 سال تحصیلی را به اجبار اتفاق ناگواری که همانا لقاح در دایره ی میانی زن و مردی با دین و مذهبی خاص به نام شیعه در مدارس نظام فاشیستی اسلام میگذرانیم و به ناچار و یا ...!؟همیشه و همه جا دین خود را اسلام و مذهبمان را (در کلیت نظام) شیعه قید میکنیم.(به جز اقلیت مذهبی محدود ِ موجود).
بحث مسلمانان واقعی و اهل کتاب و اندیشه و منبر و هیئت که جداست.
اما در این میان بسیاری از ما تنها مواقعی از سر اجبار و شاید تفنن! خود را مسلمان میدانیم و در ماه رمضان چند روزی را روزه میگیریم و در محرم لباسمان سیاه میشود و زیر المات میرویم.حتی نمیدانیم اسلام چه میگوید چه رسد به خواسته ها و آموزه های مذهب و مکتبی تحت عنوان" شیه ی حقه ی اثنی عشری".
بحث مسیحیان و آشوریان و دیگر اقلیت های مذهبی موجود در این کشورنیز منفک از بحث ما ست.
و بسیاری از ما با ادیان مختلف نیز تحت شرایط خاص و مطالعات، صاحب مکتب و ایدئولوژی دیگری جز اسلام شده ایم و یا در قید دین و آئین خاصی نیستیم و در اصطلاح "لائیک"خطابمان میکنند.اما در هیچ جا جز در میان هم کیشان خویش مجال بروز نمی یابیم وهمیشه به مسلمان بودن وانمود می کنیم، تا این گونه به اصطلاح راحت تر باشیم.
این اجبار از درون و بیرون ِ نادانسته و کوچک شمرده تا کنکور و دانشگاه و سر سفره ی عقد و حتی استخدام نیز همواره با ماست. و همیشه در مربع کوچک ِ اسلام و شیعه تیک می زنیم.
که همانا مارکس به جا بیان میکند که دین افیون و آرام بخش سختی های وارد بر توده هاست.
روی و جهت سخن با لائیک ها و اسلام گریزان و اسلام ستیزان مخفی و پنهانی است که در بین ما بسیارند و خود من هم یکی از آنانم.
حال اینان یا دارای مکتب و فرقه ی خاصی اند و یا تنها لائیکند.
اما هیچ کجا جسارت بروز آن را ندارند که مبادا ملحد شناخته شوند و گریزان از اسلام، و کارشان به دادگاه و تیغ جلاد کشد.
که حتی در بحث خُرد و پنهان از تیغ جلاد نیز خبری از اعلام موضع مشخص نیست و معمولن بحث دین و وذهب در صندوقچه ای در کنار شماره ی شناسنامه یا محل صدور آن و حتی ومخفی تر از آن باقی میماند و در پاسخ میگوییم "حریم شخصی"
اما چرا؟
ترس و سکوت تا کی؟
تا ابد؟
تا آنجا که مهدی! بیاید و عدل را در میان ما برقرار سازد و جسارت سخن گفتن را به ما دهد!؟
اگر ما واقعن و از روی تفکر و مطالعه و پیوند فکری با مکتبی خاص، اسلام را کناری نهاده ایم و لائیسیته از نوع "ستیزه گر" ویا" مسالمت جوی" آن را برگزیده ایم پس چرا جسارت فریاد کردن آن را حتی در آن مربع کوچک نداریم؟
...
و این فاصله ی حرف تا عمل است که همه ی ما در میانه ی آن سرگردانیم و به شکلی گویا هنوز به یقین نرسیده ایم و نشئه ی افیون مانده ایم.
و این است دین، که افیون توده و یا وسیله ی رام کننده و بهره کشی از توده است از سوی نظام سلطه ،حتی برای تبلیغات سرمایه دارانه ی نظام سلطه در رقابت دنیای رسانه ها.
جزئی ترین و شخصی ترین بحث آدمیزلدی که مکتبی چون سکولاریسم را بنیان می نهد.
اما...
شاید انتظار من از پاسخی قانع کننده در یک پیام کوچک زیاد است،اما این سرگِرانان در مناظره ی رودر رو نیز هم این چنین اند؟
سرها در گریبان است...
ما لائیک هستیم اما"لائیک ِ شیعه"!!؟


محمد حسین نادعلی
22مهر88

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

امروز رنگ به جای تفنگ-محدحسین نادعلی



میگویم و میگوییم و حتمن خواهند گفت که هرملموس ِ دست یافتنی ای راه و شاید اگر درست تر بخواهم بگویم ،راه های متفاوتی دارند.
این دست یافتنی ها میتواند خرس پشما لوی هم خوابه ی شب های کودکی ما باشد تا یک نظام سیاسی اقتصادی همچون سوسیا لیسم.
در این بین بسته به نوع بسته ی در خواستی، راه ها متفاوتند .
گاهی به قرمزی خون گردن بریده ی یک سرباز و گاه به شیرینی آب نبات چوبی.
و این راه ه حتی میتواند تا خلق یک اثر هنری خلاقانه با روحیه ای کاملن لطیف پیش روند.
که میرود.
که رفته است.
که حالا هم میتواند برود.
حتی در پهنه ی بی سر و ته و بی صاحبی چون ایران گربه پست ِ صفت در چنبره ی نظام فاشیستی امپریالیستی فقاهت.
از اثر هنری گفتم که اصل موضوع نگاشته ی نگارنده ی در حال نوشتن است.
اتر هنری از دوره رنسانس که نه ، از دوره ی دیوارنگاره های ابتدایی غارهای لاسکو، گاه برای زیبایی و همیشه برای سخن گفت و مبارزه خلق شده اند.
که مبارزه را در غارهای لاسکو و همین غارهای لرستان و ارومیه ی اسلامی خودمان هم دیده ایم.
مبارزه اصل زندگی و طبیعت و لازمه ی تنازع بقاست .
حال این مبارزه در زمان لاسکو با جن و پری و شیر و پلنگ بوده است و در حال با غریبه ی خون آشام دیگری به نام نظام سلطه
پس اتر هنری در اصل کار کردی جز مبارزه نداشته، نمیتواند داشته باشد و نخواهد داشت.
حتی صحنه ی هم خوابگی که در اثر رنسانس خلق شد و سانسور شد و به سقف کلیسای مقتدر منتقل شد نیز مبارزه ی زن و مرد بود برای تولید نسلی سربلند تر.
لبخند مونالیزا با گریه و خشم من مبارزه میکند،گاهی میخندد و گاه اخم میکند.
مینیاتور ایرانی کار رضا و حسین و حسن و غلام عباسی.
تماما جز مبارزه نمیتواد باشد.
که ترسیم چهره ی یک پادشاه در حقیقت تف کردن روی صورت او را به همراه خواهد داشت.
پس کارکرد اصلی اثر هنری در این نگاشته مبارزه عنوان میشود و آماده ی مناظره با هر رویکرد هنری دیگر و مقالات نقادانه می باشد.
اما میخواهیم کارکرد مبارزاتی اثز هنری را وسعت بخشیم و به اصل آن یعنی غارهای لاسکو برگردانیم نه آنکه به موزه ی لوور و دیگر هم پیاله گان گوچک و بزرگ شرقی و غربی اش که جایگاه لاس های هنری بورژوازیست و حراج های بین المللی که خواستگاه رخ نمایی سرمایه ی نظام امپریالیستیست.
که همانا چنین تماشاخانه هایی جای مبارزین و توده در حال آمادگی جهت مبارزه نیست.
که جای مونالیزا روی دیوار خیابان گمرک تهران است تا با هر لبخندش سخنی تازه بکوید از مبارزه با دیو سرمایه و سلطه و حاکمه.
و این است سر آغاز هنر شهری .یعنی میانه های قرن پر استرس20 میلادی و دیوارهایی نظیر برلین در آلملن ِ دو تکه و متاخر آن دیوار تقسیم کننده ی فلسطین و دیوارهای نیویورک و رم و توکیو.
و کجاست هنر شهری ِ دیوار نگاری در ایران در تمام دوران مسلوط در چنبره ی شا هنشاهی و مبارزه جهت مشروطیت.
گشتیم نبود.
جز مرگ بر شاه.
درود بر ...
و امروز،من،ما و همه بر آنیم تا هنر شهری ِ دیوار نگاری در ایران را احیا که نه، متولد کنیم در راه آرمان هایمان گام بردارد.
که امروز زمان تفنگ و کیو کیو بنگ بنگ نیست.
امروز رنگ به جای تفنگ.

محدحسین نادعلی

مهر88

ای سرخ ها! با شمایم،از سایه ی یکدیگر نترسید و ازآلت تناسلی! هم بالا روید-محمدحسین نادعلی

در وانفسای ایران انقلابی 88،اتحاد گروه های مختلف به اصطلاح اصلاح طلب ِ دوم خردادی و گروهک های وابسته به آنان از کوچک و بزرگ به شکلی رقم خورد که جای نفوذ گروه دیگری را بست از د ُگم بودن آنان همین بس که در خود نیز بسیاری از گروهک ها را خفه کردند و به نوعی جنبشی سبز نام گرفته را در قبضه ی احزابی چون مشارکت و مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون و ادوار تحکیم باقی نگه داشتند. و همچون خرس پشمالو به همخوابه ی شبانه شان بدل گشت.
گروه های چپ هم از روی کم کاری و عدم انسجام و هم از روی عدم دعوت از سوی سبز ها و یا عدم اعلام آمادگی ِ خود، منفعل باقی مانده و در این سیل عظیم و خروشان جنبش راهی نجستند جز همراهی کثیف به رنگ وسخن سبزها و یا نظاره گر صرف بودن.
شاید نوع خواسته ها و اعمال آنان نیز راهی برای اتحاد نگذاشت. اعتصابات کارگری کجا و دسته دسته مردم را به دم گلوله دادن؟
سکولاریسم و لائیسیته ی موجود در نظر و خواسته ی چپ ها کجا و بازگشت به ریشه های انقلاب خمینی وار کجا؟
راه برای رسیدن به اتحاد به انحاء گ.ناگون بسته ماند.
شاید هر دو طرف از ترکیب دو رنگ سرخ و سبزو تشکیل رنگ قهوای ترسیدند که از ترکیب سرخ و سبز پدید می آید.
که همانا رنگ ا َن است و بد بوو شکل.
عدم اتحاد درون گروهی ما سرخ خا که همانا از سایه ی خود نیز فراری هستیم و مواجهه با خیل دوم خردادی ها یی که از آلت تناسلی یکدیگر نیز بالا میروند مزید بر علت شد تا پرچمی سرخ بالا نرود.
و این بد شد،بود و است.
دچاری که 30 سال و یا حد اقل پس از اعدام های 67 گریبان ما سرخ ها را گرفته است.
اما چه بد کردند بریدگان از سرخ ها و همراه سبزها شدگان که در این شوریده حالی کار را از بد بدتر کردند .
آیا باید بگوییم چپ مرد؟"الفاتحه مع ا لصلوات" ؟و یا اینکه چپ در این مرز پست ِ گربه صفت جوابی جز جوابی که توده گرفت نخواهد گرفت.
کدام یک؟
شاید تند رو ترین مخالفین نظام فاشیستی ج.ا.ا چپ ها باشند اما در عمل جای پرچم سرخ آنان خالی است.
و این تنها جای افسوس و گریه دارد،نه تفکر.
ای سرخ ها! با شمایم،از سایه ی یکدیگر نترسید و از آلت تناسلی! هم بالا روید.
وای بر من و شما که خود را سوسیالیست مینامیم و از پیروان مارکس و لنین و تروتسکی و آدورنو و گل سرخی و جزنی و پویان !!!!
اما حتی یک بار مانیفست کمونیست را نخوانده ایم.
رسالات مارکس که جای خود دارد.
ای سرخ ها!
اتحاد کجاست؟؟؟
ارتش سرخ کجاست؟؟؟
آیا کلمه ی ارتش سرخ را یک بار در گوگل بازیابی کرده ایم؟؟؟
محمدحسین نادعلی
مهر88