پیامک ِ عرض تسلیت به مناسبت" شهادت!مام!جعفرصادق" که شبکه تلفن همراه از نوع ایرانی با پسوند سل اش برایم ارسال کرد و فرستادن آن از سوی من برای سایر دوستان و پاسخ های اندر خفایی که برایم از طرف صنوف و گرایشات مختلف ارسال شد مرا به سمت طرح بحث کوچک و کم توجه اما مهمی که در جامعه ی تحت تسلطه ی نظام اسلامی – فاشیستی! جمهوری اسلامی ایران وجود دارد کشاند.
که همانا بحث گریز" پنهان ،نرم و مخملی" از واقعیتی همیشه موجود در دنبا له ی ما که همانا پاسخ به سوال " دین – مذهب" و یا "لائیسیته"است.
12 سال تحصیلی را به اجبار اتفاق ناگواری که همانا لقاح در دایره ی میانی زن و مردی با دین و مذهبی خاص به نام شیعه در مدارس نظام فاشیستی اسلام میگذرانیم و به ناچار و یا ...!؟همیشه و همه جا دین خود را اسلام و مذهبمان را (در کلیت نظام) شیعه قید میکنیم.(به جز اقلیت مذهبی محدود ِ موجود).
بحث مسلمانان واقعی و اهل کتاب و اندیشه و منبر و هیئت که جداست.
اما در این میان بسیاری از ما تنها مواقعی از سر اجبار و شاید تفنن! خود را مسلمان میدانیم و در ماه رمضان چند روزی را روزه میگیریم و در محرم لباسمان سیاه میشود و زیر المات میرویم.حتی نمیدانیم اسلام چه میگوید چه رسد به خواسته ها و آموزه های مذهب و مکتبی تحت عنوان" شیه ی حقه ی اثنی عشری".
بحث مسیحیان و آشوریان و دیگر اقلیت های مذهبی موجود در این کشورنیز منفک از بحث ما ست.
و بسیاری از ما با ادیان مختلف نیز تحت شرایط خاص و مطالعات، صاحب مکتب و ایدئولوژی دیگری جز اسلام شده ایم و یا در قید دین و آئین خاصی نیستیم و در اصطلاح "لائیک"خطابمان میکنند.اما در هیچ جا جز در میان هم کیشان خویش مجال بروز نمی یابیم وهمیشه به مسلمان بودن وانمود می کنیم، تا این گونه به اصطلاح راحت تر باشیم.
این اجبار از درون و بیرون ِ نادانسته و کوچک شمرده تا کنکور و دانشگاه و سر سفره ی عقد و حتی استخدام نیز همواره با ماست. و همیشه در مربع کوچک ِ اسلام و شیعه تیک می زنیم.
که همانا مارکس به جا بیان میکند که دین افیون و آرام بخش سختی های وارد بر توده هاست.
روی و جهت سخن با لائیک ها و اسلام گریزان و اسلام ستیزان مخفی و پنهانی است که در بین ما بسیارند و خود من هم یکی از آنانم.
حال اینان یا دارای مکتب و فرقه ی خاصی اند و یا تنها لائیکند.
اما هیچ کجا جسارت بروز آن را ندارند که مبادا ملحد شناخته شوند و گریزان از اسلام، و کارشان به دادگاه و تیغ جلاد کشد.
که حتی در بحث خُرد و پنهان از تیغ جلاد نیز خبری از اعلام موضع مشخص نیست و معمولن بحث دین و وذهب در صندوقچه ای در کنار شماره ی شناسنامه یا محل صدور آن و حتی ومخفی تر از آن باقی میماند و در پاسخ میگوییم "حریم شخصی"
اما چرا؟
ترس و سکوت تا کی؟
تا ابد؟
تا آنجا که مهدی! بیاید و عدل را در میان ما برقرار سازد و جسارت سخن گفتن را به ما دهد!؟
اگر ما واقعن و از روی تفکر و مطالعه و پیوند فکری با مکتبی خاص، اسلام را کناری نهاده ایم و لائیسیته از نوع "ستیزه گر" ویا" مسالمت جوی" آن را برگزیده ایم پس چرا جسارت فریاد کردن آن را حتی در آن مربع کوچک نداریم؟
...
و این فاصله ی حرف تا عمل است که همه ی ما در میانه ی آن سرگردانیم و به شکلی گویا هنوز به یقین نرسیده ایم و نشئه ی افیون مانده ایم.
و این است دین، که افیون توده و یا وسیله ی رام کننده و بهره کشی از توده است از سوی نظام سلطه ،حتی برای تبلیغات سرمایه دارانه ی نظام سلطه در رقابت دنیای رسانه ها.
جزئی ترین و شخصی ترین بحث آدمیزلدی که مکتبی چون سکولاریسم را بنیان می نهد.
اما...
شاید انتظار من از پاسخی قانع کننده در یک پیام کوچک زیاد است،اما این سرگِرانان در مناظره ی رودر رو نیز هم این چنین اند؟
سرها در گریبان است...
ما لائیک هستیم اما"لائیک ِ شیعه"!!؟
محمد حسین نادعلی
22مهر88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر