۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

نلرزانيم تن سرخ انديشه گان در گور را با محو كردن خود در دود بهمن كوچك- محمد حسين نادعلي

دهمين دوره ي انتخابات رياست جمهوري اسلامي-فاشيستي ايران (در اين نوع از سيستم حكمراني،توده ي مردم تنها با خيال خام ِ حق انتخاب ِ آزاد! ، "شلاق زن" ِ بعدي بر تن خود را از ميان گزينه هاي مختلف كه از آستين گشاد تاييد نظام سلطه ي همه جانبه و مطلقه! خارج شده اند، انتخاب ميكند) كه منجر به كودتاي ننگين ،خونين وغير اخلاقي - انساني ِ سلطه ي مطلقه ي فقيه در 22 خرداد شد، وجود پتاسيلي ناديده گرفته و يا فراموش شده پس از انقلاب 57 را در ميان توده ي مردم ايران عيان كرد توده اي كه پس از 57 به اكثريتي خاموش تبديل شده بوند.
همه ي ناظران داخلي و خارجي ِ همسو و غير همسو با فاشيسم اسلامي به چشم خود ديدند كه توده ي ايران مركب از اقشار مختلف مردم از دانشگاهي ،غير دانشگاهي و حتي طلاب و از نوجوان تا كهنسال و مرد و زن( كه همگي اين تقسيم بندي ها را هميشه نظام سلطه براي ما تفكيك شده و غير قابل همگرايي معرفي ميكرد) پس از مشاهده ي شرايط تحميلي كودتا از سوي محمود احمدي ن‍ژاد وتحت نظر علي و جعفر خامنه اي و توسط مزدوران نظامي و قلدر! و "شعبان بي مخ صفت "من جمله نيروي انتظامي و نيروهاي موسوم به گارد ، سپاه و قدسيان سپاه ،بسيج و افرادي بدون !وابستگي مشخص به مكان يا ارگان خاص و داراي موتورهاي ممنوعه و سلاح هاي پيشرفته و لباس هاي شخصي، به خيابان ريختند و براي باز پس گيري آراي به يغما رفته و در دهان گشاد ِ" كوتوله ي ديكتاتور" ريخته شده ي خويش فرياد بر آوردند و خيابان هاي تنگ و تاريك ايران و تهران را پر كردند.
اما در باطن، اين خيزش ِ انساني بر اثر تركيدن تاولي 30 ساله بود كه از شلاق سلطه ي حوزه و مسجد و شبستان(نقش كليساها درانقلاب هاي اروپاي مسيحي را فراموش نكنيد) بر تن توده ي ايراني نشسته بود. . تاولي كه نيازمند تلنگري بود تا بتركد و سوزشش آه از نهاد ايراني بركشد. آهي كه حتي پس از 60 روز فروخفته نشود.
"بيرون ريختگان" از آنجا كه نيازمند رهبري و سازماندهي بودند و آراي غيب شده شان را به ميرحسين موسوي و مهدي كروبي داده بودند به خون خواهي از آنان خيابانها را يكسر پر ز دود ِ گاز اشك آور و آتش ِ سطل هاي زباله ي سوخته و صداي گلوله و فرياد كردند،با اين خيال خام كه اين دو رهبري ِ بر حق ِ خيزش عمومي را دارند و بر تخت نشستن احتمالي شان بهترين علاج غده ي چركين آنان ميتواند باشد.
موسوي و كروبي در رهبري اي كه شايد ناخواسته بر جنبش يافته بودند زيركانه ظاهر شدند و بيانيه و دعوتنامه صادر كردند .از رسانه هاي مجازي و روزنامه هاي خود استفاده كردند . مردم آمدند.بازداشت شدند.زخمي شدند . مردند . واژه ي مرگ را باري ديگر به راحتي بر زبان ما جاري ساختند.
مردم از دسته هاي گوناگون و بدون توجه به طرز فكر يكديگر در خيابانها جمع شدند و تن به دستگيري و زخمي و كشته شدن هاي خود خواسته و انقلابي دادند تا وضع را از چيزي كه هست تغيير داده يا در حداقلي كه ندارند وضع را بهتر كنند.
توده ي خشمگين و زبان از كام بيرون كشيده به طرف مقابل خويش يعني سلطه گران نمينگريستند كه با وجود اِعمال دستگيري و قتل و هزاران فتنه ي كثيف ديگر، به جاي سرافكندگي در سطح جهاني و حتي داخلي، داعيه ي اين را در سر و بر زبان داشتند كه اين معترضان با اصل و ريشه ي ا ُموي! خود يعني" اسلام ِ به زور شمشير "مشكلي ندارند و شعارهايشان كه از" الله اكبر" آغاز و تا" يا حسين "پيش ميرفت نمود اين واقعيت است. نظام خونسردانه نشان مي دهد كه شكافي كوچك در بدنه اش ايجاد شده كه در كمترين زمان و به هر شيوه ي ممكن آن را پر مي كند.حكام ميگويند كه توده ي هنجره آزاد كرده، فقط بر اثر استنباط اشتباهي كه از شمارش آراي انتخابات دارند و تحريك برخي عوامل بيگانه ، فرياد بر آورده اند و با سلطه ي مطلقه ي فقيه و نظام متحجر 30 ساله مشكلي ندارند!
شكاف در نظام حقيقتي انكار نا شدني بود.،رهبران اين شورش هاي خياباني موسوي و كروبي و خاتمي و هاشمي بودند كه همگي از آبشخوري! سيراب شده اند كه سر علي خامنه اي نيز در آن بوده است و اكنون بر سر سهم خواهي خود به جان هم افتاده اند.
از گفته هاي نظام اين است كه اينان فريب گروهي 300 نفره از سياسيون منصوب به 2خرداد(ليبرال ها و چپ هاي مذهبي) را خرده اند كه ما هم با بازداشت آنان به ماجرا خاتمه داده ايم. آنان بازداشت شدند و ميشوند به همراه هزاران تن ديگر اما فريادها بلند تر ميشود.
شعارهاي" موسوي-كروبي "وار كه همگي جز مواردي كه مرگ ديكتاتوران را ميخواست، درونمايه ي مذهبي داشت را سر ميدادند .
توده ي ايراني پس از 30 سال سكوت تنها نوستالژي سرنگوني نظام شاهنشاهي با اين اشعار مذهبي را در سر داشتند. و به نظام سلطه ي فعلي نيم نگاهي نداشتند كه شكل دهنده ي همين اشعار و نوستالژيند . اكثريت توده كه "الله اكبر" ميگفتند اقليت را كه به اكبر بودن الله اعتقادي نداشته و براي اعتراض در صفوف مردم حضور داشتند را نيز در خود هضم ميكردند. ...
آنان در نظر نگرفتند كه ديگر مذهب نميتواند راه گشايشان باشد و تنها آبي ست كه به آسياب دشمن يعني نظام سلطه ي اسلامي-فاشيستي ميريزند.اما امان از رهبران دعوت نشده اي كه زاييده ي حرام وار همين نظام سلطه بوند و نماز شب را با هم ميخواندند و مردم را دعوت به سر دادن الله اكبر ميكردند. آنان همگي و همواره و هميشه مردم را به بهانه هاي مختلف به كام مرگ برده اند و اين بار بهانه ِ دعوا بر سر تخت بود و مردم هم حداقلهاي خود را در اين ميان مطالبه ميكردند.
توده ي سرا پا خشم،شعارهايش را حوزويان طراحي كرده بودند و در پي به سلطه رسيدن يكي ديگر ازا ُمويان پست مدرن بودند.

ونيست و نبود آلترناتيوي ديگر كه لا اقل شعارهايشان را از"الله اكبر" به همان "مرگ بر ديكتاتور"نزديك كند و به جاي به سلطه نشاندن مهره اي ديگر از سلطه گران 30 ساله به راهي سوم كه همان سرنگوني انقلابي كل سيستم ا ُمويست برساندشان.
واين خلا ء سازماندهي مناسب در بين نيروهاي اپوزيسيون و مخالف داخل و خارج از كشور_سيستم را نمايان ميكند كه دود خوش مزه ي افيون و مستي شامپاين هاي اصل و بدن زيبا و ومسحور كننده ي رقاصه ها،آنان را از اين واقعيت دور ساخته كه آنان نيز ميتوانند گروهي از اين توده را بسيج كنند كه لا اقل در شعارهايشان تجديد نظر كنند و خواسته فراتر از اصلاح داشته باشند.اصلاحي كه در 15 سال گذشته ثابت كرد كه فقط عمر نظام را افزايش ميدهد.
و وقتي به خود آمدند كه ديگر كار از كار گذشته بود .
و گروه هايي نيز هنوز به خود نيامده اند و در بامداد خمار، خواب ِشيوه هاي نخ نما شده ي امپرياليستي ِ آمريكايي را ميبينند كه با سلاح هاي نيمه و تمام خودكارشان در خيابان هاي تهران رژه ميروند.
زهي خيال باطل.
اما...
روي سخن دراين مقال با رفقاست.
رفقا از دسته بندي هاي مختلف كه آنان نيز سالهاست كه سوداي انقلاب را در سر ميپرورانند.
ميراث داران سرداران جنگل وسياهكليان و توده اي يان و كشته شدگان دهه ي 60 ايران.
آناني كه به جاي همگرا كردن گروه هاي كارگري و سنديكاها و استفاده از فضاي ايجاد شده جهت آگاهي توده، انگشت به دهان گرفتند و نظاره كردند.
آناني كه به خود اجازه دادند ننگي ديگر را پس از حزب توده بيافرينند و همراه موسوي و كروبي و طرفدارانشان شوند تا به فرموده ي خودشان اگر خداي آنان بخواهد به دهه ي 60 و آرمان هاي اصلي جمهوري اسلامي بازگردند و هيچ يك حتي تاملي هرچند كوتاه در تاريخ نكردند كه آرمانهاي جمهوري اسلامي چه بوده و موسويان و كروبيان چه بر سر چپ هاي دهه ي 60 ايران آوردند.
عدم وجود سازماندهي مناسب در ميان مدعيان چپ در ايران و وجود دسته و گرايشات فراوان ِكوچك و كافه نشين و ناظر بالفطره و ريزش هاي فراوان اين گروه ها طي ساليان متمادي در كنار سركوب گاه و بي گاه از سوي نظام اسلامي و سر خوردگي هاي فراوان از خروج بيشمار اين نيروها از مرزهاي گربه صفت و پست ايران و عدم وجود دسته هاي خارج از كشور قوي امكان هر گونه عمل سازماندهي شده حتي در دنياي مجازي را از آنان سلب كرد.
و مدت مديدي به حفظ كردن سر خط كتاب هاي سرخ كه از گروه هاي كارگري و سنديكاها و پتانسيل نهفته در آنان سخن گفته اند مشغول بوده اند.
و اكنون از ته كوچه هاي منتهي به خيابان هاي انقلاب و ولي عصر و با فاصله اي قريب به 500 متر تنها نظاره گر خيزش عمومي وارتش سرخ آنان هستتند.
نمي دانم تا كي بايد در حسرت بر افراشته شدن پرچمي سرخ در دسته جات معترض ماند؟
و تا كي بايد به شباهت و همگرايي سيبيل و لباس هاي چريكيمان و سيگار هاي بهمن كوچكمان بنازيم و خود را تافته سرخ باف و جدا بافته از ملت بدانيم و با يك پخ كردن راه لانه موش را پيش بگيريم؟و در لانه ي موش به حفظ كردن سطور كتابها بپردازيم وبه بيان طوطي وار تاريخ چپ دنيا و نظريات ماركس و آدورنو و ژيژك در محافل و كافه ها بسنده كنيم.
و به خود د حتي اجازه ي امستوده ي سرا پا خشم را از نزديك ندهيم.
گاهي مستي ِ الكل سفيدهايي كه مينوشيم مرا .....
نه.
هنوز هم وقت هست.
ما هستيم.مي ايستيم.بزرگ ميشويم و منتظر طغياني ديگر ميمانيم و درسهاي گرفته شده از اين خيزش ِتوده ها را عملي خواهيم كرد.
نلرزانيم تن سرخ انديشگان در گور را با محو كردن خود در دود بهمن كوچك.
دخانيات عامل اصلي سرطان و براي سلامتي زيا آور است.

محمد حسين نادعلي
2شهريور 88
تهران-ايران

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

5سال حبس براي"اميرحسن مهرزاد" از فعالين چپ و از اعضاي كمپين دفاع از حقوق بازداشت شدگان معترض


"اميرحسن مهرزاد" از فعالين چپ ايران و از اعضاي كمپين دفاع از حقوق بازداشت شدگان معترض، در جريان نا آرامي هاي چپ هاي دانشگاه تهران در 13 آذرماه 86 بازداشت شده و 50 روز را در بند 209 سپري كرده بود و در پايان با قرار وثيقه ي 80 ميليون توماني آزاد و منتظر دادگاه بدوي بود.
وي پس از نزديك به 2 سال، روز 26 مرداد88 به همراه وكيل خود" امير رئيسيان" درشعبه ي 28 دادگاه انقلاب حاضر و به ارائه ي دفاعيات خود پرداخت.
در پايان اين دادگاه، قاضي" مقيسه" وي را به 5 سال حبس تعزيري محكوم نمود و به وي 20 روز وقت جهت اعتراض داد.
كمپين دفاع از حقوق بازداشت شدگان معترض به اين حكم اعتراض نموده و براي وي و تمام بازداشت شدگان خواهان آزاديست.

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

.حاجي آقا ! بند209 را نيز خواهيم بست-محمدحسين نادعلي-


رفقاي زيادي داشته ايم كه طعم حضور در بازداشت گاهها ، زندانها و انفرادي ها و بند 209 جمهوري اسلامي را با چاشني انواع شكنجه ها چشيده اند،وزن كم كرده اند،دچار بحران روحي شده اند و يا صدها آسيب روحي و جسمي ديگر ديده اند كه زمان كم كم آنها را بروز داده و مي دهد.گاهي درمان شده اند و در پاره اي موارد دست درمان نيز از پس بازجويي هاي دهشتناك بر نيامده است.
اما آنها مصداق "استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم" هستند(آنها، در اينجا انگشت شمار "جازدگان" و" فراريان" و" خود فروخته گان" نيستند.)
لذا با وجود حضور در ميان اين رفقا بازداشت اشخاص و خبر آن براي ما در اين نظام چيزيست عادي ..
شنبه اي كه خبر بازداشت اولين گروه را شنيديم خيالمان از طبيعي بودن ماجرا راحت بود اما به هر دليلي اين بازداشت ها زياد شد و از حد گنجايش اوين و توان ما خارج گشت و سراغ هر كه را گرفتيم گفتند اوين است. و اين در حالي بود كه خيلي ها در اوين نبودند و در كهريزك هاي فراوان اين نظام به سر ميبردند.
وبه قولي تعداد فعالين سياسي در بند بيش از خارج از بند شد.
ولي با سابقه ي موجود از بازداشت شدهاي گذشته و نامهاي در بازداشت فعلي، شوك روزهاي اول به سرعت سپري ، وضعيت برايمان عادي و ترسها و نگراني ها برطرف شد اما هر روز اضافه تر شدن ناپديدان به وحشتمان انداخت كه نقشه ي نظام سلطه از به يوق استبداد كشيدن اين همه انسان چيست؟ از 16 ساله تا 65 ساله و 70 ساله. . شكنجه ها آغازشد. و اخبار تكان دهنده ي اعتراف گيري ها.جميع اين ماجراها خارج از انتظار ما عيان شد.اما...
هم ما و هم حاجي آقا! ديده ايم كه مهماني ها، انفرادي و شكنجه هاي اين رژيم در نهايت عكس العملي نا خودآگاه را براي هر شخصي در پي دارد. هر شخصي متناسب با توانش بالاخره چيزي خوشايند طبع مليح!حاجي آقا از خود بروز ميدهد كه نظام سلطه و ديكتاتوري "استالين صفت" از آن به عنوان اعتراف و توبه استفاده ميكند.
چه خيال پوچ و احمقانه اي!
اما ما و خود حاج آقا حتما ديده اند آناني را كه ازين مهماني هاي هر چند خون آلود و درد ناك و گاهي بسيار طولاني بازگشته اند و سريع تر و جسورانه تر به راه خود ادامه داده اند... و همچون يك كودك شكلك و دهن كجي اي هم نثار شكنجه گران كرده اند.
پس هنگامي كه همه ميدانيم كه بازداشت و بند209 وشكنجه تاثيري ندارد، نظام سلطه در پي چيست؟
بي نفس كردن بازداشت شده ها هنگام آويزان بودن از پنكه ها و يا...
اعدام؟
قاطعانه نه.
به قول آيت الله خميني" اين دولت هيچ غلطي نميتواند بكند" و ما در دهان اين دولت ميزنيم.
تا همين جاي سريال هم دژخيمان از عمل خود پشيمانند و همچون چهار پايي در گل، گير كرده اند و از اين روي است كه هر روز شخصي تند رو و يا ميانه تر از بين به اصطلاح" اصولگرايان" و همراهان رئيس جمهور كودتا! از پشيماني و پايان و مصالحه دم ميزند و يا اينكه كهريزك را ميبندند و اعلام ميشود كه عوامل آن تحت پيگرد" قانوني" قرار گرفته اند. پس اعدامي در كار نخواهد بود مگر آنكه رژيم الرحمن خود را پيشاپيش خوانده باشد.
گفنم قانون!اما كدام قانون؟
هماني كه در آن قيد نشده كه مي توانيد اين گونه عمل كنيد كه شبانه به كسي در هر جا حمله ور شويد و او را بي هيچ دليلي ربوده و به نقطه ي نا معلومي انتقال دهيد و تحت شديد ترين رفتار حيوان گونه و ناپسند قرار دهيد و حتي اگر اميا ل جنسي تان قليان كرد دست به تجاوز جنسي بزنيد؟
نميدانم.
يا كتاب قانون ما و آنان با هم فرق دارد و يا ماده ها و تبصره هايي كه آنان ميبينند به چشم ما نمي آيد؟
دوستان ورفقا و اساتيد ما و اهل قلم و انديشه همگي در بند 209 و به صورتي" خدا!دانسته" كپسول وار گرد هم آمده اند و درد ميكشند و من و شما اينجا تنها ميتوانيم صفحات نامحدود دنياي مجازي را پر كنيم ،از آن روي كه دنياي حقيقي جايي براي بروز نوشته هايمان باقي نگذاشته و يك توهم و ترس دوگانه بين ما و دنياي حقيقي وجود دارد كه من را مجبور به استمناء گفتار!(به قول يكي از دوستان)در فضاي مجازي ميكند.
اما همين گفتار ماست كه در تاريخ خواهد ماند و صفحات آن را سياه مي كند كه در تير و مرداد 88 چه گذشت.
و در آخر رفقا و اهل انديشه همگي آزاد خواهند شد و باز هم خواهند نوشت و خواهند گفت و خواهند كرد ،با ترسي ريخته شده و حضور هميشگي چماقي بالاي سرشان كه قبلا مزه ي آن را چشيده اند و بالاتر از مرگ هم كه چيزي نيست.
"انا لله و انا عليه راجعون"
رژيم سلطه هم گفته هاي مرا تصديق مي كند اما....
فقط ميتوان اينگونه گفت كه سناريوي اين سريال از آنجا كه روتين و هر شبه است ،1 ساعت قبل از ضبط به دست بازيگران ميرسد و نظرات مخاطب نيزبايد در آن اعمال شود تا جذابيتش بالاتر رود.
اين گونه است كه آنها خود نيز نميدانند آخر اين بازي چيست؟
اما من و ما ميدانيم.
بسته شدن بند209 و آزادي است و ادامه ي تكاپوي فكري آزادگان. چون رفقاي در بند خود را به خوبي ميشناسيم.
خيلي ها كه تداركاتچي! بودند صحنه را خالي كردند،اما اكثريت خاموش كه اين بار از هميشه بيدارترند حاضر است.
پس منتظريم كه از مصطفي تاج زاده و بهزاد نبوي تا دختركان دربندي كه مورد تجاوزجنسي قرار گرفته اند آزاد شوند.
كه ميشوند.
حتما ميشوند چون من و ما ميخواهيم .
آنها نميتوانند كاري جز اين كنند.
منتظر مي مانيم.
به اميد احقاق حقوق مسلمه ي من و ما و همه.
محمدحسين نادعي
19مرداد1388

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

تنها راهكار موجود جهت خاتمه دادن به جريان بازداشت ها و شهادت ها -محمدحسين نادعلي



براي مير حسين موسوي عزيز!

تنها راهكار موجود جهت خاتمه دادن به جريان بازداشت ها و شهادت ها

تاريخ، نقطه ي مركزي و يا آغاز اتفاقات در اكثر كشورهاي دنيا را، پايتخت آن كشور مي داند ،لذا با اين ديد گاه و بنا بر اصل "از جزء به كل" ، تهران را نمونه يا خود ايران فرض ميكنيم .اين پيش گفتار از آنجايي است كه نگارنده در بطن جريانات اخير ايران و در تهران حضور داشته و دارد .كنشي كه مردم ايران با" شور" در زمان تبليغات نامزدها ي دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري اسلامي و با" شعور"در مقابل اعلام نتايج از خود نشان دادند، مجموعه ي اتفاقاتي را در تاريخ سياسي-اجتماعي جمهوري اسلامي رقم زد كه با اطمينان ميتوان گفت كه هيچ يك از طرفين بازي شطرنج "سياست-قدرت"(در بالاي حاكميت) ايران،آمادگي مواجهه با آن را نداشتند.لا اقل رفتار شعور آميز مردم در مقابل اعلام نتايج در مخيله ي هيچ يك از برنامه ريزان تقلب و يا بهتر بگويم،برنامه ريزان 4ساله ي پيش روي ايران نميگنجيد.اين شعور،كنشي خود جوش را از خود بروز داد. جوششي از بطن توده يا همان اكثريت، كه اين بار "نه خاموش"، در مقابل عدد رويايي و" كاغذ باور" 24 ميليون نفر. با محاسبات ساده ي رياضي كه اين روزها حاكمان ايران از انجام آن عاجزند ، تفريق ميكنيم آراي اعلام شده براي احمدي نژاد را از كل آراي ماخوذه و آنرا با تحريم كنندگان انتخابات و كساني كه به هر دليل راي ندادند جمع ميبنديم. مسلما كفه ي ترازوي راي نداده ها به احمدي نژاد با توجه به جمعيت 80 ميليوني ايران قابل قياس با وزن "خس و خاشاك" نيست و 24 ميليون را به راحتي در خود مي بلعد.حضور 4 نامزد با 4 جريان فكري و از 4 "پايگاه – نسل" سياسي متفاوت،نوستال‍‍ژي انقلاب 57 را براي نسل اول انقلاب تازه كرد و آنان را به ميدان آورد، نسل هاي بعد نيز كه خاطره اي از رويدادهاي 57 نداشتند و يا حتي سن سياسي شان 18 تير 78 را نيز لمس نكرده بود،تصاوير پخش شده از رسانه ي ملي! جمهوري اسلامي با موضوع" پياده شدن آقاي خميني از هواپيما " و شلوغي هاي همين خيابان انقلاب را در سال 57 كه هر سال نوتر ميشود و به خورد بينندگان داده ميشود را جزئي از تجربه،خاطره و نوستالژي خود قلمداد كرد وپا به خيابان گذاشت.عده اي نيز فراي اين خاطرات تنها براي اثبات "قانون بقاي انرژي" و خالي كردن انرژي نهفته ي 30 ساله ي خود پا به ميدان گذاشتند و بودند شماري كه با وجود همسو نبودن تفكرشان با جنبش به راه افتاده،در معركه حضور داشتند تا بتوانند حقوق خود كه در سر ميپرورانند و هيچ تناسبي با سخن اكثريت ندارد را از آب گل آلود دشت كنند.و باز هم بودند آناني كه در مقابل سونامي خروش مردم غافلگير و جو زده شده بودند و نا خودآگاه و ناخواسته همراه جمع بودند.اكثريت توده ي به راه افتاده رنگ غالب را سبز تعيين نمود و خود را پشت سر موسوي با 14 ميليون راي ماخوذه قرار داد ، و سايرمعترضين را نيز در خود ذوب نمود تا در مقابل آناني كه نام احمدي نژاد را در گلو قرقره ميكردند، بايستند و حق خود را با شعار مسالمت آميز و همراه با سكوت خود يعني"راي من كجاست؟" بگيرد.آنان خود را در مقابل احمدي نژاد پرستاني ديدند كه پشتيباني تمامي قدرتهاي امنيتي ايران چون بسيج،سپاه و گارد ضد شورض و حتي چماق داراني را كه از پس ماندگان شعبان خان جعفري وبرادر سعيد عسگر به حساب مي آمدند را نيز به همراه داشتند.موسوي با پشتوانه ي محكي چون 30 سال حضور قدرتمند هاشمي رفسنجاني و 8 سال حضور مردمي محمد خاتمي توانسته بود خود را به اول صف برساند و از خود چهره اي كاريزماتيك بسازد. با اينكه نگارنده معتقد است كه اين نقاب كاريزما نادانسته بر چهره ي وي نشست و مردم فرمانبردار بي چون و چراي وي شدند.برنامه ريزي هايي كه پيش از انتخابات هواداران او را حول گوي سبز جمع كرده بود،در جريان اعتراضات نيز تمام گروه ها را توانست با برچسب سبز روانه ي خيابان كند.مي توان حضور مردم در جاي جاي تهران را برنامه ريزي شده دانست،صحبتهايي كه با بزرگان و جوانان فعالتر سبزها ميشود، ثابت مي كند كه حضور مردم،رنگ سبز،هماهنگي دسته هاي مختلف و به يك جا رسانيدن همه ي آنان،همه ناشي از فعاليت هاي شبانه روزي و برنامه ريزي ستادهاي همچنان فعال موسوي در پس از انتخابات بود .اين است يكي از اتهامات موسوي يا بهتر بگويم دوستان در بند و هنوز به بند كشيده نشده اش،يعني برنامه و هدايت.اما رهبر يا رهبران اصلي آزادند و آزادي را حق خود ميدانند!؟موسوي رهبر شد!؟اما او و حاميان كمي گردن كلفتش تا امروز از اعتراف به برنامه ريزي و رهبري جنبش سبز خود داري ميكنند،آن هم از ترس جلاد.اما ما ميدانيم،چون جزئي از اين تهرانيم و افراد بي شماري از سبزهاي هدايت شده تا لباس شخصي هاي آموزش ديده در اطراف خود داريم.موسو ي ناخواسته و از سوي توده رهبر شد و سخنانش حجتاما...موسوي هنوز اكراه دارد يا ميترسد كه لقب رهبر را به دوش بكشد. نميدانيم از ترس جان و يا...حق دارد،او حتي در شب 23 خرداد نيز خواب همچين روزها و موقعيتي را نميديد، لذا هنوز هم از درك و باور رهبر شدن عاجز است.رهبر بدون برنامه!؟ مگر ميشود؟!ولي يكي بايد پيدا شود ،يكي از همانها كه پشتش را گرم كردند و برايش برنامه و متن سخنراني نوشته اند، به او بگويد كه" اي پدر آمرزيده!" تو نا خواسته رهبر شدي و بايستي از موقعيتي كه ممكن است تا 30 سال ديگر براي كسي رقم نخورد به خوبي بهره ببري.اما سابقه ي او در دوران سلطه ي سابق اش در ايران و عدم حضور چشمگيرش در مبارزات و انقلاب 30 سال گذشته و حتي عدم حضور ثانيه اي در حبس و دلهره و ترس به او اجازه ي ريسك و شجاعت نميدهد.شجاعتي كه حمايتي ميليوني را همراه دارد.يقينا او نيز رياضي بلد نيست و نميداند كه ميليون چند تا صفر دارد.به هر حال اكراه او و يا عدم برنامه، امتيازاتي كه پذيرفتن رهبري براي او فراهم مي آورد را از او ستانده،به گونه اي كه امروز همه ي همراهان و همفكرانش در دوره شور پيش از انتخابات و جمع كثيري از توده ي به اشتباه هدايت شده مظنون رهبري و برنامه ريزي اند و در حبس و ترس و دلهره به سر مي برند و احيانا در فكر آخرين حرف در پاي چوبه ي دار.يقينا پذيرفتن رهبري از سوي او آمار بازداشتي ها را از هزاران تن به يك يا دو برساند...اما دل شير ميخواهد.مير حسين موسوي عزيز!حكام ،همجنس خود تواند و ترا قبول دارند.مير حسين موسوي عزيز!كسي تو را اعدام نمي كند.مير حسين موسوي عزيز!كسي حتي براي تو حكم حبس صادر نمي كند.مير حسين موسوي عزيز!به اشك همسران و مادران و فرزندان بينديش.به اشك و آه توده اي كه پشت سر تو ايستاد و تو پشتش را خالي كردي.مير حسين موسوي عزيز!جواب دادن به قطره قطره اين اشكها و خونها دلي شير تر ميخواهد.جنبش سبز تو اينك به جنبشي سرخ بدل گشته.مير حسين موسوي عزيز!شجاع باش.ميليون پشت توست. ميليوني از توده ي مسلح به 30 سال خفقان.مير حسين موسوي عزيز!همراه شو عزيز،كين درد مشترك،هرگز(در خيال توده ي پشت سر تو) بدون تو درمان نميشود.مير حسين موسوي عزيز!تو تحريك كردي و احمدي نژاد كشت.مير حسين موسوي عزيز!رهبر باش،رهبري را باور كن تا بدل به اسطوره اي براي همگان شوي.كاري كه تنها بزرگان ميكنند.مير حسين موسوي عزيز!بزرگ باش و از اهالي امروز....مير حسين موسوي عزيز!تو را همين بس.آگاه باش كه نام تو در تاريخ در كنار نام محمود احمدي نژاد نوشته خواهد شد.مير حسين موسوي عزيز!اميدوار باش كه من تاريخ نگار نشوم.
محمدحسين نادعلي
مرداد88

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

مقاله اي كوتاه ازرفيق خوبم، وحيد،-زایش پست مدرنیسم-

زایش پست مدرنیسم
از نظر من ظهور و ادامه حيات پست مدرنيسم چيزي جز تحركات مدرن نه به نفع مردم كه بر عليه آنها مي تواند باشد به عبارت ديگر تحركاتي در فرم نوسازي با محتواي زندگي بهتر براي عموم مردم كه قالبا در تحولاتي از پايين صورت مي گرفت مدرنيسم و در ضديت آن يك فرم نوساز اما با محتواي ضد انساني (عموم مردم جهان) و در نفع يك عده خاص پست مدرنيسم را شكل داده و معنا مي بخشد، به عبارت صريح تر مي توان از تعريف همه چيز در جهان آبستن ضد خويش است استفاده نمود.
در آغاز حركت به سمت مدرنيسم در مناطق غربي جهان آن جا كه در جنگ با يك نيرو و فرهنگ ارتجاعي و براي شكست دادن آن، طبقه اي كه در آينده حاكم جهان خواهد بود هنوز منافع مشتركي با توده هاي مردم دارد اين تحركات (حركت به سمت نو سازي) مي توانست هم چنان به نفع طبقه ي محكوم هم باشد اما از آنجا كه سرمايه داري به عنوان يگانه نيروي حاكميت بر تمامي امور تسلط مي يابد مي تواند آغازگر پست مدرنيسم باشد يعني آنجايي كه منافع طبقه ي حاكمه ي جديد ديگر يكسر از منافع توده ها و محكومين جدا شده و روز به روز بر شدت آن افزوده مي شود و از اين پس هر تحولي در جامعه كه مي تواند به نفع توده ها باشد در اثر تسلط طبقه حاكمه بر تمامي امور بر عليه امور مردم و به نفع حاكميت تمام مي شود. نمونه ي آن انقلابات و اختراعات صد سال اخير، براي نمونه انقلاب كارگري اكتبر كه در نهايت به نفع سرمايه داري رقم مي خورد يا تحولاتي در زمينه ي استفاده از انرژي ها كه در نهايت تبديل به بمب اتم شده و توسط هواپيماها بر سر مردم خالي مي شود در نتيجه حتي فلسفه و تئوري هاي روشنفكران نيز بر اثر بدبيني اي كه نسبت به تحولات مدرنيستي كه در نهايت باعث به انقياد كشيده شدن زندگي توده ها مي شد، فلسفه ي يأس از تغييرات و ايستايي جهان را پديد آورده و در بهترين حالت از يك كل گرايي و آرمان هاي ماكسيماليستي به جز گرايي و خواستگاه هاي مينيماليستي تقليل يافت ، نمونه ي آن را در يكي از نوشته هاي دوستان مبني بر تغيير در قوانين شطرنج را مي توان مثال آورد و اين چيزي نيست جز هدف طبقه ي حاكمه مبني بر پايان جهان و پيروزي مطلق ايشان كه پروپاگاند مي كنند.
اما اين نتيجه ي سالها تجربه بخصوص در قرن بيستم يعني قرن سلطه و يكه تازي طبقه ي سرمايه دار به عنوان تنها قدرت حاكمه و شكست ديگر نيروهاي طالب قدرت است كه نمونه هاي تاريخي آن را به نقل از كتاب «فرهنگ تفسیری ايسم ها» تفسير مي كنم:
1. ظاهرا مفهوم پست مدرنيسم را اولين بار نويسنده ي اسپانيايي «فدريكو اُنيس» به سال 1934 در اثر خود به نام: گزيده ي شعر اسپانيايي به كار برده و از آن در تشريح واكنش پست مدرنيسم استفاده نموده است.
2. اصطلاح پست مدرنيسم از سال هاي 1950 در آمريكا و كشورهاي اروپايي به كار گرفته شد، در پايان دهه ي 1960 به عنوان جنبش فرهنگي هنري شناخته شد و از دهه ي 1980 گسترش يافت.
در دو پاراگراف بالا ما شاهد چهار تاريخ زماني از جمله 1934، سال هاي 1950، پايان 1960، و دهه ي 1980 هستيم.
1934: عروج استالينيسم و فروكش كردن انقلاب كارگري در روسيه كه خانه ي آرماني طبقه ي كارگر جهاني بود و پيروزي سرمايه داري دولتي بر حکومت کارگری
1950: در اين سال ها پست مدرنيسم در آمريكا و كشورهاي اروپايي به كار گرفته مي شود، يعني سال هايي كه نتايج مخرب جنگ جهاني دوم فضاي يأس و نااميدي را بر زندگي مردم اين منطقه به عنوان پيشرو تحولات اجتماعي در جهان تحميل كرده است.
پايان دهه ي 1960: سال هاي اوج جنگ سرد كه روز به روز به نفع غرب و هر آنچه كمونيسم واقعا موجود خوانده مي شد پيش مي رفت و شكست انقلاب پاريس (فرانسه) در ميِ 1968.
1980: اين دهه برهه ي زماني است كه سوسياليسم واقعا موجود به رهبري گورباچف در يك جنگ سرد امپرياليستي بازي را به آمريكا و دول غربي باخته ، آرمان طبقه ي كارگر تحت پروپاگاند دستگاه تبليغاتي غربي مبني بر هر گونه تغيير از پايين كشته شده و آغاز نظم نوين جهاني به رهبري سرمايه داري و اللخصوص سرمايه داري آمريكا اعلام مي شود.
چيزي كه در اين چهار تاريخ زماني كه پست مدرنيسم طي مرور زمان در آن شكل گرفته و توده گير مي شود مشخصه اي عيني و واضح دارد، ذره ذره از آرمان هاي مردمي در جهت بهبود زندگي به دست خودشان بنا به پيروزي نظام سرمايه داري در اين جنگ طبقاتي كاسته شده و سرمايه داري به يك هسته ي منسجم تر براي حكومت خود بر آحاد مردم نزديك تر مي شود.