۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

نلرزانيم تن سرخ انديشه گان در گور را با محو كردن خود در دود بهمن كوچك- محمد حسين نادعلي

دهمين دوره ي انتخابات رياست جمهوري اسلامي-فاشيستي ايران (در اين نوع از سيستم حكمراني،توده ي مردم تنها با خيال خام ِ حق انتخاب ِ آزاد! ، "شلاق زن" ِ بعدي بر تن خود را از ميان گزينه هاي مختلف كه از آستين گشاد تاييد نظام سلطه ي همه جانبه و مطلقه! خارج شده اند، انتخاب ميكند) كه منجر به كودتاي ننگين ،خونين وغير اخلاقي - انساني ِ سلطه ي مطلقه ي فقيه در 22 خرداد شد، وجود پتاسيلي ناديده گرفته و يا فراموش شده پس از انقلاب 57 را در ميان توده ي مردم ايران عيان كرد توده اي كه پس از 57 به اكثريتي خاموش تبديل شده بوند.
همه ي ناظران داخلي و خارجي ِ همسو و غير همسو با فاشيسم اسلامي به چشم خود ديدند كه توده ي ايران مركب از اقشار مختلف مردم از دانشگاهي ،غير دانشگاهي و حتي طلاب و از نوجوان تا كهنسال و مرد و زن( كه همگي اين تقسيم بندي ها را هميشه نظام سلطه براي ما تفكيك شده و غير قابل همگرايي معرفي ميكرد) پس از مشاهده ي شرايط تحميلي كودتا از سوي محمود احمدي ن‍ژاد وتحت نظر علي و جعفر خامنه اي و توسط مزدوران نظامي و قلدر! و "شعبان بي مخ صفت "من جمله نيروي انتظامي و نيروهاي موسوم به گارد ، سپاه و قدسيان سپاه ،بسيج و افرادي بدون !وابستگي مشخص به مكان يا ارگان خاص و داراي موتورهاي ممنوعه و سلاح هاي پيشرفته و لباس هاي شخصي، به خيابان ريختند و براي باز پس گيري آراي به يغما رفته و در دهان گشاد ِ" كوتوله ي ديكتاتور" ريخته شده ي خويش فرياد بر آوردند و خيابان هاي تنگ و تاريك ايران و تهران را پر كردند.
اما در باطن، اين خيزش ِ انساني بر اثر تركيدن تاولي 30 ساله بود كه از شلاق سلطه ي حوزه و مسجد و شبستان(نقش كليساها درانقلاب هاي اروپاي مسيحي را فراموش نكنيد) بر تن توده ي ايراني نشسته بود. . تاولي كه نيازمند تلنگري بود تا بتركد و سوزشش آه از نهاد ايراني بركشد. آهي كه حتي پس از 60 روز فروخفته نشود.
"بيرون ريختگان" از آنجا كه نيازمند رهبري و سازماندهي بودند و آراي غيب شده شان را به ميرحسين موسوي و مهدي كروبي داده بودند به خون خواهي از آنان خيابانها را يكسر پر ز دود ِ گاز اشك آور و آتش ِ سطل هاي زباله ي سوخته و صداي گلوله و فرياد كردند،با اين خيال خام كه اين دو رهبري ِ بر حق ِ خيزش عمومي را دارند و بر تخت نشستن احتمالي شان بهترين علاج غده ي چركين آنان ميتواند باشد.
موسوي و كروبي در رهبري اي كه شايد ناخواسته بر جنبش يافته بودند زيركانه ظاهر شدند و بيانيه و دعوتنامه صادر كردند .از رسانه هاي مجازي و روزنامه هاي خود استفاده كردند . مردم آمدند.بازداشت شدند.زخمي شدند . مردند . واژه ي مرگ را باري ديگر به راحتي بر زبان ما جاري ساختند.
مردم از دسته هاي گوناگون و بدون توجه به طرز فكر يكديگر در خيابانها جمع شدند و تن به دستگيري و زخمي و كشته شدن هاي خود خواسته و انقلابي دادند تا وضع را از چيزي كه هست تغيير داده يا در حداقلي كه ندارند وضع را بهتر كنند.
توده ي خشمگين و زبان از كام بيرون كشيده به طرف مقابل خويش يعني سلطه گران نمينگريستند كه با وجود اِعمال دستگيري و قتل و هزاران فتنه ي كثيف ديگر، به جاي سرافكندگي در سطح جهاني و حتي داخلي، داعيه ي اين را در سر و بر زبان داشتند كه اين معترضان با اصل و ريشه ي ا ُموي! خود يعني" اسلام ِ به زور شمشير "مشكلي ندارند و شعارهايشان كه از" الله اكبر" آغاز و تا" يا حسين "پيش ميرفت نمود اين واقعيت است. نظام خونسردانه نشان مي دهد كه شكافي كوچك در بدنه اش ايجاد شده كه در كمترين زمان و به هر شيوه ي ممكن آن را پر مي كند.حكام ميگويند كه توده ي هنجره آزاد كرده، فقط بر اثر استنباط اشتباهي كه از شمارش آراي انتخابات دارند و تحريك برخي عوامل بيگانه ، فرياد بر آورده اند و با سلطه ي مطلقه ي فقيه و نظام متحجر 30 ساله مشكلي ندارند!
شكاف در نظام حقيقتي انكار نا شدني بود.،رهبران اين شورش هاي خياباني موسوي و كروبي و خاتمي و هاشمي بودند كه همگي از آبشخوري! سيراب شده اند كه سر علي خامنه اي نيز در آن بوده است و اكنون بر سر سهم خواهي خود به جان هم افتاده اند.
از گفته هاي نظام اين است كه اينان فريب گروهي 300 نفره از سياسيون منصوب به 2خرداد(ليبرال ها و چپ هاي مذهبي) را خرده اند كه ما هم با بازداشت آنان به ماجرا خاتمه داده ايم. آنان بازداشت شدند و ميشوند به همراه هزاران تن ديگر اما فريادها بلند تر ميشود.
شعارهاي" موسوي-كروبي "وار كه همگي جز مواردي كه مرگ ديكتاتوران را ميخواست، درونمايه ي مذهبي داشت را سر ميدادند .
توده ي ايراني پس از 30 سال سكوت تنها نوستالژي سرنگوني نظام شاهنشاهي با اين اشعار مذهبي را در سر داشتند. و به نظام سلطه ي فعلي نيم نگاهي نداشتند كه شكل دهنده ي همين اشعار و نوستالژيند . اكثريت توده كه "الله اكبر" ميگفتند اقليت را كه به اكبر بودن الله اعتقادي نداشته و براي اعتراض در صفوف مردم حضور داشتند را نيز در خود هضم ميكردند. ...
آنان در نظر نگرفتند كه ديگر مذهب نميتواند راه گشايشان باشد و تنها آبي ست كه به آسياب دشمن يعني نظام سلطه ي اسلامي-فاشيستي ميريزند.اما امان از رهبران دعوت نشده اي كه زاييده ي حرام وار همين نظام سلطه بوند و نماز شب را با هم ميخواندند و مردم را دعوت به سر دادن الله اكبر ميكردند. آنان همگي و همواره و هميشه مردم را به بهانه هاي مختلف به كام مرگ برده اند و اين بار بهانه ِ دعوا بر سر تخت بود و مردم هم حداقلهاي خود را در اين ميان مطالبه ميكردند.
توده ي سرا پا خشم،شعارهايش را حوزويان طراحي كرده بودند و در پي به سلطه رسيدن يكي ديگر ازا ُمويان پست مدرن بودند.

ونيست و نبود آلترناتيوي ديگر كه لا اقل شعارهايشان را از"الله اكبر" به همان "مرگ بر ديكتاتور"نزديك كند و به جاي به سلطه نشاندن مهره اي ديگر از سلطه گران 30 ساله به راهي سوم كه همان سرنگوني انقلابي كل سيستم ا ُمويست برساندشان.
واين خلا ء سازماندهي مناسب در بين نيروهاي اپوزيسيون و مخالف داخل و خارج از كشور_سيستم را نمايان ميكند كه دود خوش مزه ي افيون و مستي شامپاين هاي اصل و بدن زيبا و ومسحور كننده ي رقاصه ها،آنان را از اين واقعيت دور ساخته كه آنان نيز ميتوانند گروهي از اين توده را بسيج كنند كه لا اقل در شعارهايشان تجديد نظر كنند و خواسته فراتر از اصلاح داشته باشند.اصلاحي كه در 15 سال گذشته ثابت كرد كه فقط عمر نظام را افزايش ميدهد.
و وقتي به خود آمدند كه ديگر كار از كار گذشته بود .
و گروه هايي نيز هنوز به خود نيامده اند و در بامداد خمار، خواب ِشيوه هاي نخ نما شده ي امپرياليستي ِ آمريكايي را ميبينند كه با سلاح هاي نيمه و تمام خودكارشان در خيابان هاي تهران رژه ميروند.
زهي خيال باطل.
اما...
روي سخن دراين مقال با رفقاست.
رفقا از دسته بندي هاي مختلف كه آنان نيز سالهاست كه سوداي انقلاب را در سر ميپرورانند.
ميراث داران سرداران جنگل وسياهكليان و توده اي يان و كشته شدگان دهه ي 60 ايران.
آناني كه به جاي همگرا كردن گروه هاي كارگري و سنديكاها و استفاده از فضاي ايجاد شده جهت آگاهي توده، انگشت به دهان گرفتند و نظاره كردند.
آناني كه به خود اجازه دادند ننگي ديگر را پس از حزب توده بيافرينند و همراه موسوي و كروبي و طرفدارانشان شوند تا به فرموده ي خودشان اگر خداي آنان بخواهد به دهه ي 60 و آرمان هاي اصلي جمهوري اسلامي بازگردند و هيچ يك حتي تاملي هرچند كوتاه در تاريخ نكردند كه آرمانهاي جمهوري اسلامي چه بوده و موسويان و كروبيان چه بر سر چپ هاي دهه ي 60 ايران آوردند.
عدم وجود سازماندهي مناسب در ميان مدعيان چپ در ايران و وجود دسته و گرايشات فراوان ِكوچك و كافه نشين و ناظر بالفطره و ريزش هاي فراوان اين گروه ها طي ساليان متمادي در كنار سركوب گاه و بي گاه از سوي نظام اسلامي و سر خوردگي هاي فراوان از خروج بيشمار اين نيروها از مرزهاي گربه صفت و پست ايران و عدم وجود دسته هاي خارج از كشور قوي امكان هر گونه عمل سازماندهي شده حتي در دنياي مجازي را از آنان سلب كرد.
و مدت مديدي به حفظ كردن سر خط كتاب هاي سرخ كه از گروه هاي كارگري و سنديكاها و پتانسيل نهفته در آنان سخن گفته اند مشغول بوده اند.
و اكنون از ته كوچه هاي منتهي به خيابان هاي انقلاب و ولي عصر و با فاصله اي قريب به 500 متر تنها نظاره گر خيزش عمومي وارتش سرخ آنان هستتند.
نمي دانم تا كي بايد در حسرت بر افراشته شدن پرچمي سرخ در دسته جات معترض ماند؟
و تا كي بايد به شباهت و همگرايي سيبيل و لباس هاي چريكيمان و سيگار هاي بهمن كوچكمان بنازيم و خود را تافته سرخ باف و جدا بافته از ملت بدانيم و با يك پخ كردن راه لانه موش را پيش بگيريم؟و در لانه ي موش به حفظ كردن سطور كتابها بپردازيم وبه بيان طوطي وار تاريخ چپ دنيا و نظريات ماركس و آدورنو و ژيژك در محافل و كافه ها بسنده كنيم.
و به خود د حتي اجازه ي امستوده ي سرا پا خشم را از نزديك ندهيم.
گاهي مستي ِ الكل سفيدهايي كه مينوشيم مرا .....
نه.
هنوز هم وقت هست.
ما هستيم.مي ايستيم.بزرگ ميشويم و منتظر طغياني ديگر ميمانيم و درسهاي گرفته شده از اين خيزش ِتوده ها را عملي خواهيم كرد.
نلرزانيم تن سرخ انديشگان در گور را با محو كردن خود در دود بهمن كوچك.
دخانيات عامل اصلي سرطان و براي سلامتي زيا آور است.

محمد حسين نادعلي
2شهريور 88
تهران-ايران

هیچ نظری موجود نیست: